مانيماني، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره
ترمه و ترانهترمه و ترانه، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره

من و بابا و ماني

تولد زنبوری

مانی در ماه اول زندگی با ترمه و ترانه

سلام به همه دوستان این روزا خیلی درگیر بچه داریم و کمتر می تونم فعال باشم .... آخه واقعا دو قلو داری سخته البته فقط به امید آینده و افتخار داشتن دو تا دختر گل این روزا رو می گذرونم .... چند روز پیش روز دختر بود و این روز رو به دخترای گلم و همه دخترا تبریک می گم .... ترمه حونم و ترانه جونم روزتون مبارک .... امیدوارم خوشبختی و سعادت و سلامت و شادی همیشه همراه شما گل دخترای خوب من باشه .... مانی مهربونم پسر قشنگم این روزا خیلی اذیت می شی چون من همش درگیر بچه هام و اگه کمک و محبت و حس دوست داشتن تو نبود عشقم این روزا به مامانی خیلی سخت می گذشت ولی به لطف خدا و حضور تو پسر عزیزم لحظه ها رو با عشق و احساس می گذرونم با ت...
29 مرداد 1394

مانی و دریا ..

سلام به همه تعطیلات عید فطر ما تنها بودیم و چون طبق معمول بابایی شیفت بود من و مانی و ترمه و ترانه دیدیم تنهاییم و دایی اینا رفتن دریا ما هم چهار تایی تصمیم گرفتیم بریم دریا جاتون خالی ... خیلی خوب بود .... اولین سفر خارج از شهر ترمه و ترانه به همراه من و مانی .... وای خیلی خوش گذشت ... اینم ترمه و ترانه کنار دریا .... و این هم سارا ، یاسین ، مانی و یگانه ... ترمه مامان ... ترانه مامان ... دوستان و مانی گلم ...خیلی فرصت نمی کنم مطلب بذارم ولی خیلی دلم می خواد مثل قبل همه خاطرات گل دخترام و گل پسرم تاج سرم رو ثبت کنم ... ترمه و ترانه مامان امروز یک ماهه شدن و مانی مامان چهار سال ی...
7 مرداد 1394

مانی و ماهی که گذشت ..

سلام به همه ... ترمه عسل مامان ... ترانه عسل مامان ... ترمه و ترانه بعد از اومدن از بیمارستان آخه به خاطر زردی بستری بودن ... اینم عشق مامان مانی جونم .... ترانه نازم ... ترمه گلم .... مانی و ترمه کوچولو ....   ده حموم ترانه خانم .... اینم ترمه خانم .... و این هم آب بازی تو استخر مانی مامان ... دایی مهربون من ... ترانه جون مامان ... خدا رو شکر ... اینم ترمه جونم .... خدا رو شکر ....   ...
7 مرداد 1394

حس غیر قابل باور

سلام به همه دوستام سلام به مانی قشنگم که تو این مدت خیلی اذیت شد و مامانشو خیلی درک کرد و همش با مهربونی منارم بود ... دوست دارم عشقم ... این مدت واسه من یه تجربه سخت و عجیب و غیر قابل باور بود ... خیلی سخت گذشت روزای آخر بارداری استرس سلامتی بچه ها و وضعیت جسمی خودم خیلی سخت بود .... مانی منو ببخش که اذیت شدی عزیزم ولی با وجود دو تا فرشته کوچولوی مهربون ترمه و ترانه تمام سختی ها رو پشت سر گذاشتیم .... لحظه ای که رفتم تو اتاق عمل وحشتناک بود ... دردای بعد زایمان غیر قابل باور بود واقعا سخت گذشت ولی خدا رو شکر ترمه و ترانه سلامت پا به این دنیا گذاتشتن و من خدا رو از صمیم قلب شاکرم ... خدایا شکر ... خدایا ممنون ... دخترای گل من ترم...
3 مرداد 1394
1